نام کتاب: قدرت عادت | نویسنده: چارلز دوهیگ | سال انتشار: 2012

قدرت عادت - چارلز دوهیگ

نام کتاب: قدرت عادت

نویسنده: چارلز دوهیگ

سال انتشار: 2012

درباره کتاب قدرت عادت

کتاب قدرت عادت، که در سال 2012 منتشر شد، حدود 62 هفته در لیست پرفروش‌ترین‌های روزنامه نیویورک تایمز بود. همچنین از طرف دانشگاه هاروارد در لیست تاثیرگذارترین کتاب ها برای مدیران قرار گرفت.‏

در کتاب قدرت عادت، چارلز دوهیگ، ما را به سمت کشفیات علمیِ هیجان انگیز می­برد و توضیح می­دهد چرا عادت ها وجود دارند؟ و چگونه می توان آنها را تغییر داد؟

چارلز دوهیگ، نویسنده و گزارشگر معروف و برنده جایزه خبرنگار تجاری نیویورک تایمز، ما را از کشفیات تکان دهنده‌ای درباره علم عادت‌ها آگاه می‌کند که برای همیشه نحوه شکل‌گیری و تغییر آن‌ها را می‌آموزیم.

کتاب قدرت عادت (The Power Of Habit) چکیده‌ی صدها پژوهش دانشگاهی، شرکتی، سازمانی و همچنین خلاصه مصاحبه با بیش از 300 دانشمند و مدیر است.

گاهی اوقات ممکن است از خودمان بپرسیم که چگونه ممکن است افرادی با استعدادها و موقعیت‌های یکسان، درآمد و ثروت متفاوتی داشته باشند؟ به راستی چه مولفه‌هایی می‌توانند روی میزان ثروت و موفقیت ما اثر بگذارند؟

آیا لازم است برای داشتن زندگی سعادت‌مند، بیش از دیگران کار کنیم؟ تحصیلات بالایی داشته باشیم؟ استعداد و هوش­ما بالاتر از میانگین جامعه باشد؟

پاسخ‌ها به چنین پرسش‌هایی متفاوت است. در کتاب قدرت عادت به این نکته پی می‌بریم که فاکتورهای یاد شده با وجود تاثیرگذاری، چندان بااهمیت نیستند. کتاب قدرت عادت ادعای مهمی را مطرح می‌کند و برای اثبات آن ادعا دلایل زیادی نیز دارد. این عادت‌های ما هستند که می‌توانند موفقیت یا عدم موفقیت­ ‌ما در زندگی را تعیین کنند. بنابراین ما می‌توانیم با ترک عادت‌های نامناسب و ایجاد عادت‌های جدید، مسیر زندگی خودمان را تغییر دهیم و ثروتمندتر شویم.

اما بدون شک تغییر عادت‌ها کار راحت و آسوده‌ای نخواهد بود. کتاب قدرت عادت به ما می‌آموزد که نحوه­ی شکل گیری عادت‌های جدید چگونه خواهد بود و به چه شکلی می‌شود عادت‌های مخرب را برطرف کرد. اثر فوق سرشار ازداستان‌های مختلف درباره زندگی افرادی است که توانسته‌اند با تغییر عادت‌های خود به زندگی‌شان سروسامان ببخشند.

شروع کتاب، اشاره به زندگی فردی به نام لیزا آلن دارد. لیزا در زندگی خود مشکلات فراوانی را تجربه کرده است.  او پول زیادی ندارد. رابطه‌ با شریک زندگی‌اش را به پایان رسانده و به سیگار و الکل اعتیاد دارد. او هیچ‌گاه نتوانسته مدتی طولانی در یک شرکت کار کند. اما به تدریج زندگی‌اش دستخوش تغییر مهمی می‌شود.  او با کنار گذاشتن سیگار به عنوان یک عادت بد شروع می‌کند و پس از آن می‌تواند مدرک کارشناسی ارشدش را بگیرد. ورزشکار شود و دوباره ازدواج کنند. اما چگونه چنین چیزی ممکن شد؟ دانشمندانی که پرونده لیزا را مطالعه می‌کردند متوجه شدند که تغییر عادت سیگار کشیدن موجب تحولی در ساختار ذهنی و فرایند تفکری او شده است. ذهن او با الگوبرداری از کنار گذاشتن سیگار، توانسته است برنامه ریزی درست و مناسب را به لیزا بیاموزد.

کتاب قدرت عادت به سه بخش تقسیم شده است: بخش اول به این موضوع اختصاص دارد که عادت‌ها چگونه در زندگی افراد پدید می‌آیند. این بخش عصب‌شناسی شکل‌گیری عادت، چگونگی ساختن عادت‌های جدید، تغییر عادت‌های قدیمی و روش‌های مختلف این فرایند را بررسی می‌کند. برای نمونه، اینکه چگونه مسواک زدن از یک امر غیرعادی و عجیب به یک دغدغه ملی تبدیل می‌شود.

در این بخش توضیح داده می‌شود که چطور شرکت «پروکتر ‌اند گمبل» توانست با استفاده از الگوهای عادتی مشتریان، یک اسپری خوش‌بو کننده هوا به نام «فیبریز» را به یک تجارت میلیارد دلاری تبدیل کند. یا اینکه چگونه «انجمن معتادان گمنام» توانست با حمله به عادت‌ها در اوج اعتیاد، زندگی هزاران تن را تغییر دهد و اینکه چگونه مربی معروف «تونی دانگی» توانست سرنوشت بدترین تیم لیگ ملی فوتبال امریکا را با تمرکز بر واکنش‌های خودکار بازیکنانش به کلیدهای ظریف زمین بازی، به کلی تغییر دهد.

بخش دوم عادت‌های شرکت‌ها و سازمان‌های موفق را بررسی می‌کند. این بخش جزئیات نحوه عملکرد مدیر شرکت آلکوا، پاول اونیل، را شرح می‌دهد که چگونه پیش از آنکه وزیر دارایی شود توانست با تمرکز بر یک عادت محوری، این شرکت رو به نابودی را به صدر جدول «میانگین صنعتی داو جونز» بکشاند یا اینکه چگونه «استارباکس» توانست با القاکردن عادت‌هایی که برای تقویت اراده طراحی شده بودند، یک دانش‌آموز مردودی را به یکی از مدیران برتر دنیا تبدیل کند. این بخش توضیح می‌دهد وقتی عادت‌های سازمانی یک بیمارستان نادرست باشد، حتی ممکن است زبردست‌ترین جراحان نیز مرتکب اشتباهات جبران ناپذیر و مرگبار شوند.

بخش سوم عادت‌های جوامع را بررسی می‌کند. این بخش توضیح می‌دهد چگونه «مارتین لوترکینگ» و جنبش‌های حقوق مدنی تا حدی از راه تغییر عادت‌های اجتماعی در مونتگومری آلاباما به پیروزی رسیدند و اینکه چگونه کشیشی جوان به نام «ریک وارن» توانست با تمرکز بر تغییر همان عادت‌های مشابه، بزرگ‌ترین کلیسای کشور را در منطقه سدلبک کالیفرنیا بسازد. در پایان این بخش به سؤال‌های اخلاقی پیچیده‌تر پاسخ می‌دهد؛ مانند اینکه اگر قاتلی در انگلستان بتواند ثابت کند این عادت‌های او بوده‌اند که او را وادار به قتل کرده‌اند، باید آزاد شود.

چارلز داهیگ (Charles Duhigg) در این کتاب بر عادت‌هایی تمرکز دارد که به طور مشخص تعریف شده‌اند. انتخاب‌هایی که همه‌ی ما زمانی آگاهانه برمی‌گزینیم؛ سپس بدون آنکه به آن‌ها فکر کنیم، هر روز انجامشان می‌دهیم. همه‌ی ما در نقطه‌ای از زمان آگاهانه تصمیم گرفته‌ایم چقدر بخوریم، چقدر بخوابیم، وقتی از خواب بیدار شدیم ابتدا چه‌ کاری انجام دهیم، چه وقت پیاده‌روی کنیم و غیره. آنگاه برای هیچ یک از این کارها، دیگر تصمیم نگرفتیم و آن رفتار در ما خودکار شد و این از لحاظ عصب‌شناسی یک نتیجه کاملاً طبیعی است. حال ما با درک اینکه چگونه این اتفاق می‌افتد، می‌توانیم آن الگوها را هرطور که می‌خواهیم بازسازی کنیم. 

درباره چارلز دوهیگ، نویسنده کتاب قدرت عادت

چارلز دوهیگ، نویسنده کتاب قدرت عادت

چارلز دوهیگ، نویسنده کتاب قدرت عادت

چارلز داهیگ در سال 1974 در ایالات متحده آمریکا متولد شد. این نویسنده برجسته در ابتدا در دانشگاه ییل در رشته تاریخ تحصیل کرد و پس از آن دوره  MBA را در مدرسه کسب و کار دانشگاه هاروارد گذراند. او مدتی به عنوان نویسنده در نشریات پرنفوذی نظیر نیویورک تایمز فعالیت کرده است. کتاب قدرت عادت این نویسنده توانست به لیست پرفروش ترین کتاب‌های نیویورک تایمز راه پیدا کند و شهرت این نویسنده را افزایش دهد.  بسیاری از منتقدان در معرفی کتاب فوق، به ویژگی‌های خوب این اثر اشاره کردند  و آن را برای تحول در زندگی مناسب دانستند.

چارلز در حال حاضر 48 سال دارد و در شهر نیویورک زندگی می‌کند.

 

 

فهرست مطالب کتاب

پیشگفتار/ درمان عادت

بخش اول: عادت‌های افراد

فصل اول: چرخه عادت/ عادت‌ها چگونه عمل می‌کنند

فصل دوم: مغز مشتاق/ چگونه عادت‌های جدید بسازیم!

فصل سوم: قانون طلایی تغییر عادت/ چرا دگرگونی رخ می‌دهد؟

بخش دوم: عادت‌های سازمان‌های موفق

فصل چهارم: عادت‌های محوری یا تصنیف پاول اونیل/ چه عادت‌هایی بیشتر اهمیت دارند؟

فصل پنجم: استارباکس و عادت موفقیت/ وقتی که قدرت اراده خودکار می‌شود

فصل ششم: قدرت یک بحران/ چگونه رهبران به‌دنبال حوادث، عادت‌های جدید می‌سازند

فصل هفتم: چگونه فروشگاه تارگت پیش از آنکه شما بدانید، می‌داند چه می‌خواهید؟

بخش سوم: عادت‌های جوامع

فصل هشتم: کلیسای سدل بک و تحریم اتوبوس مونتگومری/ جنبش‌ها چگونه پا می‌گیرند

فصل نهم: نورولوژی قدرت اراده/ آیا ما مسئول عادت‌های خود هستیم؟

پی‌نوشت: نکاتی برای کاهش وزن، ترک سیگار، مسامحه‌کاری و…

 

 

خلاصه کتاب

در کتاب قدرت عادت “چارلز داهیگ برنده‌ی جایزه‌ی گزارشگر کسب و کار نیویورک تایمز” ما را به سوی کشفیات علمی هیجان‌انگیز می‌برد و توضیح می‌دهد چرا عادت‌ها وجود دارند و چگونه می‌توان آنها را تغییر داد. در طول مسیر می‌فهمیم که چرا برخی افراد و شرکت‌ها برای تغییر، کوشش می‌کنند . با وجود سال‌ها کوشش به نظر می‌رسد دیگران یک شب خود را تغییر می‌دهند. از آزمایشگاه‌های دیدن می‌کنیم که در آن دانشمندان مغز و اعصاب بررسی میکنند که عادت‌ها چطور کار می‌کنند و کجای مغز قرار دارند. متوجه می‌شویم که چگونه عادات درست برای پیشرفت و موفقیت “پپسودنت – شرکت خمیرداندان سازی” بسیار مهم بوده است. تونی دانگی که با تغییر یک عادت بازیکنانش تیمش را به قهرمانی در سوپر بال رساند و شرکت آلکوا که فقط با تغییر یک عادت روتینگ در سازمان زیر و رو شد. در اصل قدرت عادت یک بحث هیجان انگیز است. کلید ورزش منظم، کاهش وزن، پرورش کودکان استثنایی، خلاقیت بیشتر، ایجاد شرکت‌های تحول آفرین و جنبش‌های اجتماعی و دستیابی به آنها.

موفقیت در درک عملکرد عادت هاست. با استفاده از این علم جدید می‌توانیم کسب و کارها، جوامع و زندگی خود را متحول کنیم.

چرا مغز سعی می‌کند کارهای تکراری را تبدیل به عادت کند ؟ چطور اشتیاق عادت‌های جدید می‌سازد و تقویت می‌کند؟ چطور قانون طلایی تغییر عادت را به کار بگیریم؟ عادت‌های کلیدی و اهمیت آنها در ساختن یک روال جدید چیست؟

صبح که از خواب بیدار شدید اول چه کاری انجام دادید؟ دوش گرفتید؟ ایمیل چک کردید؟ یا یک دونات از آشپزخانه برداشتید؟  قبل از توالت دندانهایتان را مسواک زدید یا بعد از آن ؟ از چه مسیری به محل کار رفتید؟ وقتی به خانه رسیدید کفش‌های ورزشی پوشیدید و به پیاده‌روی رفتید؟ یا برای خودتان نوشیدنی ریختید و مقابل تلویزیون شام خوردید؟  ویلیام جیمز در سال هزار و هشتصد و نود و دو نوشت: همه‌ی زندگی ما یک مجموعه از عادت هاست. خیلی از انتخاب‌هایی که هرروز انجام می‌دهیم ممکن است به نظر برسد که تصمیم‌گیری‌های خیلی خوبی هستند اما اونها فقط عادت‌ها هستند. اگرچه هر عادت به تنهایی معنای نسبتا کمی دارد اما در گذر زمان غذاهایی که سفارش می‌دهیم، اینکه صرفه جویی می‌کنیم یا ولخرجی می‌کنیم، چه زمان‌هایی ورزش می‌کنیم، نحوه‌ی سازماندهی افکارمان ، عادات کاری و… تاثیرات زیادی روی سلامتی خلاقیت امنیت مالی و خوشحالی ما دارد یک روزنامه که توسط محقق دانشگاه دوک در سال دو هزار و شش منتشر شده کشف کرده که بیشتر از چهل درصد از اعمال افراد هر روز بر اساس عادت‌ها انجام می‌شود نه تصمیمات واقعی!

جیمز زمان زیادی از زندگی‌اش را صرف این مسئله کرد که تلاش نماید تا متوجه شود چرا عادت‌ها وجود دارند اما فقط در دو دهه‌ی گذشته دانشمندان و بازاریابان نحوه‌ی عملکرد عادت‌ها و مهمتر از همه نحوه تغییر آنها را متوجه شدند. اول همه‌ی ما هوشیارانه تصمیم گرفتیم چقدر غذا بخوریم، روی چه چیزهایی تمرکز کنیم، چه زمانی سرکار برویم،  چه زمان‌های نوشیدنی بخوریم یا چه زمانی پیاده‌روی کنیم.  سپس انتخاب کردن متوقف شد و رفتار به صورت خودکار درآمد. این پیامدهای طبیعی عصب‌شناسی ماست و با درک کردن این مسئله شما می‌توانید الگوها را به هر شیوه‌ای که می‌خواهید دوباره بسازید.

چرخه عادت

عادتها چطور کار می‌کنند؟  در داخل ساختمانی که بخش مغز و علوم شناختی موسسه فناوری ماساچوست قرار دارد آزمایشگاه‌هایی وجود دارند که برای بینندگان عادی شبیه خانه‌های عروسکی تاتر هستند. چاقوهای کوچک مته‌های کوچک و اره‌های مینیاتوری با عرض کمتر از یک چهارم اینچ به بازوهای رباتیک متصل شدند. حتی میزهای کوچک جراحی که انگار برای جراحان کودک هستند آماده شدند. داخل این آزمایشگاه‌ها متخصصان مغز و اعصاب داخل جمجمه‌ی موش‌های صحرایی بیهوش، حسگرهای کوچک کار می‌گذارند که می‌تواند کوچکترین تغییرات مغز را ثبت کند. این آزمایشگاه‌ها به یک کانون برای انقلاب در علم شکل‌گیری عادتها تبدیل شده‌اند و آزمایشات جاری توضیح می‌دهد چطور رفتارهای لازم را در طول روز ایجاد می‌کنیم. موش‌ها در این آزمایشگاه‌ها پیچیدگی‌هایی که در سر ما رخ میدهد را  نشان می‌دهند. مثلا هر موقع که یک کار معمولی مثل مسواک زدن یا عقب راندن ماشین در مسیر انجام می‌دهیم. در نزدیکی مرکز جمجمه یک توده به اندازه‌ی توپ گلف قرار دارد که شبیه همان چیزی است که در داخل سر بچه، خزنده یا پستاندار می‌شود دید. این گره عصبی پایه است. سلول‌های بیضی‌شکل که سال‌هاست دانشمندان هنوز آن‌ها را نشناختند به استثنای شبهاتی که درباره‌ی نقش آن در بیماری پارکینسون وجود دارد. در اوایل دهه‌ی هزار و نهصد و نود پژوهشگران موسسه فناوری ماساچوست به این فکر کردند که آیا عقده‌های عصبی پایه هم می‌توانند جزو عادت‌ها باشند؟ آنها متوجه شدند حیواناتی که عقده‌های عصبی پایه‌ی آن‌ها آسیب دیده به طور ناگهانی با مشکلاتی روبرو می‌شوند مانند یادگیری دویدن در پیچ و خم‌ها یا به یاد آوردن شیوه‌ی باز کردن محفظه‌های غذا. آنها تصمیم گرفتند با استفاده از فناوری‌های کوچک و جدید، آزمایشی انجام دهند که به آن‌ها اجازه می‌داد تا آنچه را که در سر موش‌ها در حال اتفاق افتادن است با جزییات مشاهده کنند. در نهایت هر حیوان در پیچ و خم T شکل قرار گرفت که در یک انتهای آن شکلات قرار داشت. ساختار پیچ و خم‌ها به گونه‌ای بود که موش پشت دیوارکی قرار داشت که با صدای بلند باز می‌شد. در ابتدا هنگامی که موش صدا را می‌شنید و دیوارک ناپدید می‌شد معمولا در راهروی مرکزی، بالا و پایین می‌رفت. در کنجها بو می‌کشید و دیوارها را می‌خراشید. به نظر می‌رسید بوی شکلات را احساس می‌کند اما نمی‌توانست بفهمد چطور آن را پیدا کند.  زمانی که به بالای پیچ و خم T شکل می‌رسید اکثرا به سمت راست و دور از شکلات می‌رفت سپس به سمت چپ می‌رفت. گاهی اوقات هم بدون هیچ دلیل واضحی مکث می‌کرد. در نهایت بیشتر حیوانات پاداش را کشف کردند اما هیچ الگوی واضح و معناداری وجود نداشت. به نظر می‌رسید که هر موش آرام و بی‌فکر قدم می‌زد. با این حال محققان سر موشها داستان‌های متفاوتی بیان کردند در حالی که هر حیوان در پیچ و خم سرگردان بود، مغزش به ویژه عقده‌ی عصبی پایه خشمگین عمل می‌کرد. هر بار که موج هوا را بو می کرد یا دیوار را می‌خراشید مغزش با فعالیت منفجر می‌شد انگار هر بو تصویر یا صدایی را ارزیابی می‌کرد. موش، زمان سرگردان بودن مدام اطلاعات را پردازش می‌کرد. دانشمندان بارها و بارها این آزمایش را تکرار کردند و مشاهده کردند که چگونه فعالیت مغز هر موش بعد از صدها با حرکت در یک مسیر تغییر می‌کند. یک سری تغییرات به آرامی پدیدار شد .موش‌ها از بوییدن ها و چرخش‌های اشتباه خودداری کردند در عوض آنها سریع‌تر و سریع‌تر از پیچ و خم‌ها حرکت کردند. در مغز آن‌ها اتفاق غیرمنتظره‌ای رخ داد. هنگامی که هر موش با شیوه‌ی حرکت در پیچ و خم آشنا میشد فعالیت ذهنی‌اش کاهش پیدا کرد. با اتوماتیک تر شدن مسیر موش‌ها کمتر و کمتر فکر می‌کردند.  انگار وقتی برای اولین بار موشی در پیچ و خم کاوش می‌کرد مغزش باید با تمام توان کار می‌کرد تا همه‌ی اطلاعات جدید را درک کند اما بعد از چند روز دویدن در همان مسیر موش دیگر نیازی به خراشیدن دیوارها یا بوییدن هوا نداشت و بنابراین فعالیت مغزی مرتبط با خراشیدن و بو کشیدن متوقف شد . موش دیگر نیاز نداشت جهت گیری را انتخاب کند و بنابراین مراکز تصمیم‌گیری مغز ساکت شد. موش نحوه‌ی دویدن در پیچ و خم را به حدی درونی سازی کرده بود که دیگر نیازی به فکر کردن نداشت اما بررسی‌های مغزی نشان می‌دهد که در درونی‌سازی بر عقده‌های عصبی پایه تکیه دارد. به نظر می‌رسید هر چه موش سریعتر و سریعتر حرکت می‌کرد این ساختار عصبی کمتر و کمتر کارمی‌کرد. عقده‌های عصبی پایه در به خاطر آوردن الگوها و عمل آنها نقش اساسی داشتند به عبارت دیگر حتی وقتی که بقیه‌ی مغز به خواب می‌روند عقده‌های عصبی پایه عادت‌ها را ذخیره می‌کند .عادت‌ها هرگز واقعا از بین نمی‌روند آن‌ها در ساختارهای مغز ما رمزگذاری شده‌اند. مشکل این است که مغز شما نمی‌تواند تفاوت بین عادات بد و خوب را تشخیص دهد .

فرایندی که در آن مغز دنباله‌ای از اعمال را به روال خودکار تبدیل می‌کند قطعه بندی نامیده می‌شود و ریشه‌ی چگونگی شکل گیری عادت‌ها ست. ده‌ها یا صدها قطعه رفتار وجود دارد که ما هر روز به آن‌ها تکیه می‌کنیم بعضی‌ها ساده هستند مثلا شما به طور خودکار هنگام مسواک زدن خمیردندان را روی مسواک می‌زنید بعضی‌ها مانند لباس پوشیدن یا تهیه ناهار بچه‌ها پیچیده تر هستند. به گفته‌ی دانشمندان عادت‌ها پدیدار می‌شوند زیرا مغز دایما به دنبال راه‌هایی برای حفظ نیروی خود است. مغز سعی می‌کند تقریبا هر روال عادی را تبدیل به یک عادت کند چون عادت‌ها به ذهن ما این امکان را می‌دهند که بیشتر استراحت کند. این غریزه‌ی صرفه‌جویی در نیرو یک مزیت بزرگ است . یک مغز کارآمد به ما اجازه می‌دهد که دایما در مورد رفتارهای اساسی مانند راه رفتن و انتخاب غذای خود فکر نکنیم بنابراین می‌توانیم انرژی ذهنی را به اختراع نیزه‌ها، سیستم‌های آبیاری و در نهایت هواپیماها و بازی‌های ویدیویی اختصاص دهیم. فرایند درون مغز ما یک حلقه‌ی سه مرحله‌ای است ابتدا یک نشانه وجود دارد یک ماشه که به مغز شما می‌گوید به حالت خودکار برود و از کدام عادت استفاده کند سپس عمل روتین وجود دارد که می‌تواند جسمی روانی یا احساسی باشد در نهایت یک پاداش وجود دارد که به مغز شما کمک می‌کند تا بفهمیم که آیا این حلقه‌ی خاص برای آینده ارزش یادآوری دارد یا خیر . نشانه‌، عمل روتین و پاداش بیشتر و بیشتر به صورت خودکار می‌شود. نشانه و پاداش با هم آمیخته می‌شوند تا زمانی که احساس پیش‌بینی و اشتیاق ظاهرشد. سرانجام یک عادت متولد می‌شود. عادت‌ها سرنوشت نیستند عادت‌ها را می‌توان نادیده گرفت ،تغییر داد یا جایگزین کرد اما دلیل کشف حلقه‌ی عادت بسیار مهم است چون یک حقیقت اساسی را آشکار می‌کند. زمانی که یک عادت ظاهر می‌شود مغز مشارکت کامل در تصمیم گیری را متوقف می‌کند ، سخت کار کردن را متوقف می‌کند یا تمرکز را به کارهای دیگر معطوف می‌کند مگر اینکه آگاهانه بخواهید با یک عادت مبارزه کنید یا عادت جدیدی پیدا کنید.

آنگرای بیل دانشمند موسسه فناوری ماساچوست که در بسیاری از آزمایشات عقده‌های عصبی پای نظارت داشت می‌گوید عادت‌ها هرگز واقعا از بین نمی‌روند، آن‌ها در ساختارهای مغز ما رمزگذاری شده‌اند. مشکل این است که مغز شما نمی‌تواند تفاوت بین عادت بد و خوب را تشخیص دهد. بنابراین حتی وقتی عادت بدی دارید هم منتظر نشانه‌ها و پاداش‌های مناسب هستید.

بدون حلقه‌های عادت مغز ما خاموش می‌شود و تحت تاثیر جزییات زندگی روزمره قرار می‌گیرد.

چگونه عادت‌های جدید ایجاد کنیم؟

یک روز در اوایل دهه‌ی هزار و نهصد یکی از مدیران برجسته  آمریکایی به نام کلودسی هابکینز با یک دوست قدیمی که یک ایده‌ی تجاری جدید داشت برخورد کرد. او توضیح داد که دوستش یک محصول شگفت‌ا نگیز کشف کرده که مطمین است پرطرفدار خواهد بود. یک خمیر دندان بود معجونی نعنایی و کفدار که آن را پپسودنت نامید. دوستش قول داد که این حرکت بزرگی‌ست و اگر همین‌طور شود هاپکینز موافقت کرد کمپین تبلیغاتی ملی طراحی کند . در آن زمان هاپکینز در صدر صنعت پر رونقی قرار داشت که تا چند دهه‌ی قبل به ندرت وجود داشت. صنعت تبلیغات او ده‌ها محصول ناشناخته را به برندهای خانگی تبدیل کرده بود و در این راه آنقدر ثروتمند شده بود که در زندگینامه‌ی پرفروش خود بخش‌های طولانی را به مشکلات مربوط به هزینه‌های هنگفت اختصاص داد.

قوانین هاپکینز

هاپکینز بیشتر به خاطر مجموعه‌ای از قوانین که در مورد نحوه‌ی ایجاد عادت‌های جدید در بین مصرف‌کنندگان ارایه کرده بود شناخته شد. این قوانین صنعت‌ها را دگرگون کرد و سرانجام در بین بازاریابان، اصلاح‌طلبان آموزشی، متخصصان بهداشت عمومی، سیاستمداران و مدیران عامل به حکمت متعارف تبدیل شد. وقتی دوستش درباره‌ی پپسودنت به هاپکینز نزدیک شد ، مرد تبلیغاتی فقط علاقه‌ی کمی ابراز کرد . در آن زمان سلامت دندان‌های آمریکایی‌ها در حال افت شدید بود و با ثروتمند شدن کشور مردم مقادیر بیشتری از غذاهای شیرین و فراوری شده را خریداری کردند. هنگامی که دولت شروع به استخدام مردان برای جنگ جهانی اول کرد تعداد زیادی از نیروهای استخدام‌ شده دندان های پوسیده‌ای داشتند و مقامات گفتند بهداشت ضعیف دندان یک خطر امنیت ملی است. با این حال همان‌طور که هاپکینز می‌دانست فروش خمیردندان خودکشی مالی بود. مشکل این بود که به سختی کسی خمیردندان خریداری می‌کرد زیرا با وجود مشکلات دندانی در کشور ، کمتر کسی دندان‌های خود را مسواک می‌زد. هاپکینز نوشت اگر این شرکت شش ماه به من اختیار بدهد من موافقت می‌کنم این کمپین را آغاز کنم. دوستش موافقت کرد! این عاقلانه‌ترین تصمیم مالی زندگی هاپکینز بود. در طی پنج سال همکاری هاپکینز پپسودنت را به یکی از شناخته شده‌ترین محصولات روی زمین تبدیل کرد و در این فرایند به ایجاد عادت مسواک‌زدن با سرعتی شگفت‌انگیز در سراسر آمریکا کمک کرد. یک دهه بعد از اولین کمپین پپسودنت نظرسنجی‌ها دریافتند که مسواک زدن برای بیش از نیمی از مردم آمریکا یک عادت شده است . هاپکینز به مسواک زدن به عنوان یک فعالیت روزانه کمک کرده بود. راز موفقیت هاپکینز این بود که او نوعی نشانه و پاداش پیدا کرده بود و یک عادت خاصی ایجاد کرد. این اعجاز آنقدر قوی است که حتی امروزه نیز اصول اولیه‌ی آن توسط طراحان بازی ‌های ویدیویی،  شرکت‌های مواد ‌غذایی،  بیمارستان‌ها و میلیون‌ها فروشنده در سراسر جهان مورد استفاده قرار می‌گیرد. هاپکینز دقیقا چه کر؟د او اشتیاق ایجاد کرد و به نظر می‌رسد اشتیاق چیزیست که باعث می‌شود نشانه‌ها و پاداش‌ها کار کنند. اشتیاق به حلقه‌ی عادت قدرت می‌بخشد. برای فروش پپسودنت هاپکینز به محرکی نیاز داشت که استفاده روزانه از خمیردندان را توجیه کند. او با انبوهی از کتاب‌های درسی دندان پزشکی نشست. وسط یک کتاب اشاره‌ای به پلاک‌های مخاطی روی دندان‌ها شد و این ایده‌ی جذابی به من داد. تصمیم گرفتم این خمیر دندان را به عنوان خالق زیبایی تبلیغ کنم. خمیردندان هیچ کاری برای کمک به برداشتن لایه‌ی روی دندان انجام نمی‌داد. یکی از محققان برجسته‌ی دندان پزشکی در آن زمان گفت که همه‌ی خمیردندان‌ها به ویژه پپسودنت بی‌ارزش هستند . هاپکینز گفت در اینجا نشانه‌ای است که می‌تواند باعث ایجاد یک عادت شود . به زودی شهرها با تبلیغات پپسودنت پر شدند. توجه داشته باشید که چقدر دندان‌های زیبا در همه جا دیده می‌شوند. میلیون‌ها نفر از روش جدیدی برای تمیز کردن دندان‌ها استفاده می‌کنند. چرا هر زنی بر روی دندان‌هایش سیاهی دارد؟ پپسودنت لایه‌های سیاهی را حذف می‌کند .در واقع آنها به نشانه‌ای تکیه می‌کردند که نادیده گرفتن آن غیر ممکن بود. از افراد خواستند زبانشان روی دندان‌هایشان بگذارند و وقتی این کار را کردند لایه‌ای را احساس می‌کردند. هاپکینز نشانه‌ای پیدا کرده بود که ساده بود و از قدیم وجود داشت و به قدری آسان بودکه تبلیغات باعث شود مردم به طور خودکار از آن پیروی کنند. علاوه بر این همانطور که هاپکینز تصور می‌کرد پاداش جذاب‌تر بود. به هر حال چه کسی نمی‌خواهد زیباتر باشد؟! چه کسی لبخند زیبا نمی‌خواهد؟! به ویژه هنگامی که تنها چیزی که لازم است برس و خمیردندان پپسودنت باشد؟! از هفته‌ی سوم تقاضا افزایش یافت . سفارشات زیادی برای پپسودنت ایجاد شد به حدی که شرکت از سفارشات عقب ماند. به مدت یک دهه پپسودنت یکی از پرفروش‌ترین کالاها در جهان بود و بیش از سی سال پرفروش‌ترین خمیردندان آمریکا بود. قبل از ظهور پپسودنت فقط هفت درصد از آمریکایی‌ها یک خمیر دندان در صندوق دارویی خودشان داشتند. یک دهه بعد از تبلیغات سراسری هاپکینز در سراسر کشور این تعداد به شصت و پنج درصد افزایش یافت. در پایان جنگ جهانی دوم نگرانی‌های ارتش درباره‌ی دندان‌های سربازان کاهش پیدا کرد چون تعداد زیادی از سربازان هر روز مسواک می‌زدند.

نشانه پیدا کنید پاداش‌ها را تعریف کنید!

هاپکینز گفت روانشناسی انسانی را آموخته بود. این روانشناسی روی دو قاعده‌ی اصلی استوار بود اول یک نشانه‌ی ساده و واضح پیدا کنید . دوم پاداش‌ها را مشخص کنید.

هاپکینز قول داد اگر این عوامل را به درستی درک کنید مانند جادو است به پپسودنت نگاه کنید یک نشانه از لایه روی دندان شناسایی کرده بود و میلیون‌ها نفر را ترغیب کرده بود تا یک عادت روزانه را شروع کنند. حتی امروز قوانین هاپکینز جز اصلی کتاب‌های درسی بازاریابی و اساس میلیون‌ها کمپین تبلیغاتی است. برخلاف بقیه‌ی خمیردندان‌های آن دوره پپسودنت حاوی اسید سیتریک و دوزهای روغن نعنا و سایر مواد شیمیایی بود . مخترع پپسودنت از این مواد برای ایجاد طعم تازه‌ی خمیردندان استفاده کرد اما تاثیر غیرقابل پیش‌بینی دیگری هم داشت. محرک‌هایی هستند که احساس سوزش و خنکی روی زبان و لثه ایجاد می‌کند. بعد از اینکه پپسودنت شروع به تسلط بر بازار کرد محققان شرکت‌های رقیب به دنبال دلیلش بودند. آنها متوجه شدند که مشتریان گفتند اگر استفاده از پپسودنت را فراموش کنند متوجه می‌شوند چون دیگر احساس تمیزی و خنکی در دهان احساس نمی‌کنند. کلود هاپکینز دندان های زیبا نمیفروخت بلکه یک احساس را می‌فروخت. وقتی که مردم هوس این احساس خنکی و پاکیزگی را می‌کردند آن را مساوی با مسواک زدن می‌دانستند و برای همین به یک عادت تبدیل شد.

تریسی سینکلر مدیر برند خمیردندان اورال بی و کرس می‌گوید مصرف‌کنندگان به نوعی نشان می‌دهند که محصول چطور کار می‌کند. ما‌ میتوانیم خمیردندان را مانند هر چیزی مزه‌دار کنیم. احساس خنکی باعث نمی‌شود خمیردندان بهتر کار کند این احساس فقط مردم را متقاعد می‌کند که کار خود را انجام دهند.

هر کسی می‌تواند از این فرمول اساسی برای ایجاد عادت هایش استفاده کند. می‌خواهید بیشتر ورزش کنید؟ نشانه‌ای مانند رفتن به باشگاه بدنسازی به محض بیدار شدن انتخاب کنید و پاداشی مانند اسموتی بعد از هر تمرین برای خود در نظر بگیرید. سپس در مورد اسموتی یا در مورد هجوم آندروفین که احساس می‌کنید فکر کنید. به خود اجازه دهید پاداش را پیش بینی کنید. سرانجام این اشتیاق باعث می‌شود که هر روز به سمت درهای سالن ورزشی بروید.

اشتیاق عادت را ایجاد می‌کند و اگر بدانید چطور اشتیاق ایجاد کنید ساختن عادت جدید آسان‌تر می‌شود.

 

قانون طلایی تغییر عادت

چرا دگرگونی رخ می‌دهد؟ تونی دانگی تا ابد منتظر کار به عنوان سرمربی تیم بوکانیرز بود. به مدت هفده سال او به عنوان دستیار مربی ابتدا در دانشگاه مینه‌سوتا با پیتسبرد استیلرز، بعد با فرماندهان کانزاس‌سیتی و سپس با وایکینگ‌ها به مینه‌سوتا بازگشت. چهار بار در دهه‌ی گذشته او برایح مصاحبه برای پست‌های مربیگری با تیم‌های ان اف ال دعوت شده بود. هر چهار بار مصاحبه‌ها خوب پیش نرفت . در مصاحبه‌های شغلیش او با صبر و حوصله باور خود را توضیح می‌داد و می‌گفت کلید پیروزی تغییر عادت‌های بازیکنان است. او می‌خواست بازیکنان را مجبور به تصمیم‌گیری‌های زیاد در طول بازی کند. می‌خواست بازیکنان بطور خودکار و از روی عادت واکنش نشان دهند. می‌گفت اگر بتواند عادت‌های مناسب ایجاد کند تیمش برنده می‌شود. دانگی توضیح داد که قهرمانان کارهای خارق‌العاده انجام نمی‌دهند بلکه آنها کارهای معمولی را بدون فکر انجام می‌دهند. آنقدر سریع که تیم دیگر نتواند واکنش نشان دهد. قهرمانان عادت‌هایی را که یا رفتن دنبال می‌کنند.

کارفرمایان می‌پرسند چگونه می‌خواهید این عادت‌های جدید را ایجاد کنید؟ دانگی قصد نداشت عادت‌های جدیدی ایجاد کند او می‌خواست عادت‌های قبلی را تغییر دهد. عادت‌ها یک حلقه‌ی سه مرحله‌ای هستند: نشانه ، روتین و پاداش . دانگی می‌خواست فقط به مرحله‌ی وسطی یعنی روتین حمله کند. او از روی تجربه می‌دانست که اگر در ابتدا و انتهای کار، آشنایی وجود داشته باشد متقاعد کردن کسی برای پذیرش رفتار جدید آسان‌تر است. استراتژی مربیگری او شامل یک قانون طلایی تغییر عادت است که بعد از مطالعه نشان داده شد یکی از قوی‌ترین ابزارها برای ایجاد تغییر است. دانگی تشخیص داد که شما هرگز نمی‌توانید عادت‌های بد را به طور کامل از بین ببرید در عوض برای تغییر عادت باید نشانه‌ی قدیمی و پاداش قدیمی را ارایه دهید اما یک روتین جدید ایجاد کنید. این یک قاعده است اگر از یک نشانه استفاده کنید و پاداش یکسانی را ارایه دهید می‌توانید عادت را تغییر دهید. اگر نشانه و پاداش ثابت بماند تقریبا هر رفتاری می‌تواند تغییر کند. دانگی چهار بار فلسفه‌ی مبتنی بر عادت را برای صاحبان تیم توضیح داد چهار بار آنها مودبانه به صحبتهایش گوش دادن و از او تشکر کردند و سپس شخص دیگری را استخدام کردند. سپس در سال 1996 از طرف بوکان با دانگی تماس گرفته شد. او رفت و بار دیگر برنامه‌ی خود را برای چگونگی پیروزی آنها طرح کرد. روز بعد از مصاحبه‌ی نهایی به او کار را پیشنهاد کردند. روش دانگی در نهایت بوکس به یکی از تیم‌های برنده لیگ تبدیل کرد. او تنها مربی تاریخ ان اف ال ام بی   LFLMBشد که در ده سال متوالی به بازی رفت. اولین مربی آمریکایی-آفریقایی‌تبار با قهرمانی در سوپر بابل و یکی از معتبرترین مربیان حرفه‌ای دومیدانی شد. تکنیک‌های مربیگری او در سراسر لیگ و همه‌ی ورزش‌ها گسترش یافت. رویکردش یعنی روش بازسازی عادت‌ها در زندگی هر کسی کمک می‌کند. متاسفانه هیچ مجموعه‌ی خاصی از مراحل وجود ندارد که برای همه‌ی افراد کار کند .ما میدانیم که عادت را نمی‌توان از بین برد در عوض باید جایگزین کرد و می‌دانیم که عادت‌ها زمانی قابل تغییر هستند که قانون طلایی تغییر عادت اعمال شود. اگر از همان نشانه و پاداش یکسان استفاده کنیم، می‌توانیم مسیر جدیدی را وارد کنیم اما برای تغییر عادت این کافی نیست مردم باید باور کنند که امکان پذیر است و اغلب این باور تنها با کمک یک گروه ظاهر می‌شود. اگر می‌خواهید سیگار را ترک کنید یک روتین متفاوت ایجاد کنید که هوس‌های ناشی از سیگار را برطرف می‌کند سپس یک گروه حمایتی ، مجموعه‌ای از افراد سیگاری سابق یا مجموعه‌ی دیگری را پیدا کنید که به شما کمک می‌کند باور داشته باشید که می‌توانید از نیکوتین دوری کنید و وقتی احساس می‌کنید ممکن است دچار مشکل شوید از آن گروه کمک بگیرید. اگر می‌خواهید وزن خود را کاهش دهید عادات خود را بررسی کنید تا ببینید چرا واقعا هر رو میز خود را برای خوردن اسنک ترک می‌کنید سپس شخصی را پیدا کنید که با شما قدم بزند. کنار میز کار با هم صحبت کنیم نه در کافی‌شاپ. گروهی که اهداف کاهش وزن را با هم دنبال می‌کند یا فردی که به جای چیپس با خودش سیب می‌آورد. شواهد واضح است اگر می‌خواهید یک عادت را تغییر دهید باید یک روتین جایگزین پیدا کنید و وقتی که به عنوان بخشی از یک گروه متعهد به تغییر می‌شوید شانس موفقیت شما به طور چشمگیری افزایش می‌یابد. باور ضروری است و از تجربه‌ی یک جامعه‌ی مشترک به وجود می‌آید حتی اگر آن جامعه فقط دو نفر باشند.

عادت‌های سازمان‌های موفق

عادات کلیدی که بیشترین اهمیت را دارن!

یک روز در اکتبر سال 1987 گروهی از سرمایه‌گذاران برجسته‌ی وال‌استریت و تحلیلگران سهام در اتاق مجللی یک هتل شیک در منهتن جمع شدند. آنها برای ملاقات با مدیر عامل جدید شرکت آلومینیوم آمریکا یا آلکوا آنجا بودند چون شرکتی شناخته شده بود که تقریبا یک قرن بود همه چیز را از فویل و فلز می‌ساخت. از قوطی‌های کوکاکولا گرفته تا پیچ و مهره‌های ماهواره‌ها . مدیریت آلکوا اشتباه بعد از اشتباه داشت. سعی کرد به طرز غیر عاقلانه‌ای خطوط تولید جدیدش را گسترش دهد ولی رقبا مشتریان و محصولاتش را دزدیدند.

وقتی هیات مدیره‌ی آلکوا اعلام کرد که زمان رهبری جدید فرارسیده است احساس راحتی محسوسی ایجاد شد با این حال وقتی اعلام شد که مدیرعامل جدید یک بوروکرات سابق دولتی به نام پل اونیل خواهد بود این حس تبدیل به  ناراحتی شد. بسیاری از افراد در وال‌استریت هرگز نام او را نشنیده بودند. آلکوا این جلسه و خوش آمدگویی را در سالن رقص منهتن برگزار کرد. بعد از اتمام جلسه، سرمایه‌گذاران در اتاق را با ضربه باز کردند یکی به لابی دوید و  تلفنی پیدا کرد و با بیست مشتری بزرگ خود تماس گرفت. سرمایه گذار گفت هیئت مدیره یک دیوانه را مسئول کرده و قصد دارد شرکت را نابود کند. من به آنها دستور دادم که سهام خود را بلافاصله بفروشند قبل از اینکه همه‌ی افراد حاضردر اتاق با مشتریان خود تماس بگیرند و همین را بگویند. این واقعا بدترین نصیحتی بود که در کار خودم کردم. ظرف یک سال از سخنرانی اونیل ، سود آلکوا به رکورد بالایی رسید. در زمان بازنشستگی اونیل در سال دو هزار، درآمد خالص سالانه شرکت پنج برابر بیشتر از قبل از ورود وی بود و سرمایه‌ی بازار آن بیست و هفت میلیارد دلار افزایش یافته بود. کسی که یک میلیون دلار در آکوا سرمایه گذاری کرده بود در زمان ریاست شرکت یک میلیون دلار دیگر سود دریافت کرد و ارزش سهام هنگام خروج پنج برابر بیشتر شد بنابراین چگونه اونیل یکی از بزرگترین و خطرناک‌ترین شرکت‌ها را به یک ماشین پرسود تبدیل کرد؟ با حمله به یک عادت و سپس مشاهده‌ی تغییرات آن در سازمان!

اونیل معتقد بود که بعضی از عادت‌ها قدرت ایجاد واکنش زنجیره‌ای را دارند و بقیه عادت‌ها را هنگام حرکت در سازمان تغییر می‌دهند به عبارت دیگر بعضی از عادت‌ها در بازسازی مشاغل و زندگی بیشتر از بقیه اهمیت دارند. این‌ها عادت‌های کلیدی هستند و می‌توانند بر نحوه‌ی کار ،بازی ،زندگی، هزینه و ارتباط افراد تاثیر بگذارد. عادت‌های کلیدی فرآیندی را شروع می‌کنند که با گذشت زمان همه چیز را دگرگون میکنند. عادت‌های کلیدی می‌گویند که موفقیت به درست انجام دادن تک تک کارها بستگی ندارد بلکه به شناسایی چند اولویت اصلی و تبدیل آنها به اهرم های قوی بستگی دارد. عادت‌هایی که بیشترین اهمیت را دارند وقتی شروع به تغییر می‌کنند الگوهای دیگر را از بین می‌برند و بازسازی می‌کنند. در آن زمان آلکوا مشکل داشت. منتقدان می‌گفتند کارگران این شرکت به اندازه‌ی کافی چابک نیستند و کیفیت محصولات پایین است. در بالای لیست انیل کیفیت یا کارایی به‌عنوان مهمترین اولویت نوشته نشده بود. در شرکتی به بزرگی و قدمت آلکوا نمی‌توانید انتظار داشته باشید که همه بیشتر کار کنند یا بیشتر تولید کنند. مدیرعامل قبلی تلاش کرده بود تا پیشرفت‌ها را اجباری کند و پانزده هزار کارمند اعتصاب کرده بودند. آنقدر بد شد که آدمک‌هایی را به پارکینگ‌ها می‌آوردند و تن آنها را مانند مدیران لباس می‌پوشاندند و در آتش می‌سوزاندند. اونیل معتقد بود که اولویت اصلی او باید چیزی باشد که همه‌ی اتحادیه‌ها و مدیران اجرایی معتقد باشند مهم است. او به تمرکزی نیاز داشت که مردم را دور هم جمع کند و به او اهرمی برای تغییر نحوه‌ی کار و ارتباط مردم بدهد. اونیل گفت من به سراغ اصول رفتم، هر کسی سزاوار است که به همان اندازه که ایمن وارد محل کار می‌شود، ایمن هم خارج شود. درست است این چیزیست که من تصمیم گرفتم روی آن تمرکز کنم. تغییر عادت‌های امنیتی!

او در بالای لیست اونیل امنیت را نوشت و هدف جسورانه‌ای تعیین کرد: مصدومیت صفر- صدمات کارخانه صفر! این تعهد او بود! مهم نبود چقدر هزینه داشته باشد. درخشش این رویکرد این بود که هیچ‌کس نمی‌خواست در مورد امنیت کارگران با اونیل بحث کند. اتحادیه‌ها سال‌هاست که برای قوانین امنیتی بهتر تلاش می‌کنند . مدیران نیز نمی‌خواستند در این مورد بحث کنند زیرا صدمات به معنای از دست دادن بهره‌وری و روحیه‌ی پایین بود. با این حال آنچه اکثر مردم متوجه آن نمی‌شدند این بود که برنامه‌ی انیل برای صفر رساندن صدمات مستلزم اساسی‌ترین تغییر موقعیت در تاریخ آلکوا بود. برای محافظت از کارگران آلکوا باید به بهترین و کارآمدترین شرکت آلومینیوم روی زمین تبدیل می‌شد.  طرح امنیتی آنیل عملا از حلقه‌ی عادت الگو برداری شد او یک نشانه‌ی ساده ازآسیب کارمند را شناسایی کرد و یک روتین خودکار ایجاد کرد. هر زمان که کسی صدمه می‌دید رییس واحد باید آن را به مدت بیست و چهار ساعت به انیل گزارش می‌کرد و برنامه‌ای را برای اطمینان از این که آسیب دیگر تکرار نمی‌شود ارایه می‌داد. پاداش این بود تنها افرادی ارتقا پیدا می‌کردند که از سیستم استقبال کنند . با تغییر الگوهای امنیتی آلکوا جنبه‌های دیگر شرکت نیز با سرعت شگفت انگیز تغییر کرد. قوانینی که اتحادیه‌ها چندین دهه با آن مخالف بودند مانند سنجش میزان بهره‌وری تک‌تک کارگران ناگهان مورد پذیرش قرار گرفت زیرا چنین سنجش‌هایی به همه کمک می‌کرد تا زمانی که بخشی از فرایند تولید در حال خارج شدن بود از خطرات ناشی از خطرات احتمالی جلوگیری کنند. سیاست‌هایی که مدیران مدت‌ها در برابر آن مقاومت کرده بودند مانند اعطای استقلال به کارگران اکنون با استقبال روبرو شد زیرا این بهترین راه برای جلوگیری از صدمات قبل از وقوع آنها بود. آنیل هرگز قول نداده بود که تمرکز او بر ایمنی کارگران سود آلکوا افزایش دهد با این حال با روتین جدید او در سازمان هزینه‌ها کاهش یافت وکیفیت بالا رفت و بهره‌وری افزایش یافت .اگر فلز مذاب هنگام پاشیدن کارگران را مجروح می‌کرد، سیستم مجددا طراحی می‌شد تا دیگر منجر به صدمات کمتری شود. همچنین باعث صرفه‌جویی در هزینه شد چون آلکوا مواد اولیه‌ی کمتری را در اثر نشر از دست می‌داد و اگر دستگاهی مدام خراب می‌شد تعویض می‌شد. همچنین به معنای محصولات با کیفیت بالاتر بود چون همانطور که آلکوا کشف کرد نقص در تجهیزات عامل اصلی آلومینیوم زیر استاندارد بود.

تغییرات اولیه واکنش‌های زنجیره‌ای را شروع می‌کنند

محققان در ده‌ها موقعیت دیگر از جمله زندگی افراد رابطه‌ی مشابهی یافتند. مطالعات نشان داده است که خانواده‌هایی که به طور معمول با هم شام می‌خورند کودکان را با مهارت‌های تکالیف بهتر، نمرات بالاتر، کنترل عاطفی بیشتر و اطمینان بیشتر تربیت می‌کنند. مرتب کردن رختخواب هر روز صبح با بهره‌وری بهتر، احساس رفاه بیشتر و مهارت‌های قوی‌تر در تخصیص بودجه در ارتباط است. اینطور نیست که یک وعده‌ی غذایی خانوادگی یا یک تختخواب مرتب باعث نمرات بهتر یا هزینه‌های بی‌اهمیت کمتر شود اما به نحوی این تغییرات اولیه باعث ایجاد واکنش های  زنجیره ای می‌شود که به عادت‌های خوب دیگر کمک می‌کند. اگر روی تغییر یا پرورش عادت‌های اصلی تمرکز کنید می‌توانید تغییرات گسترده‌ای ایجاد کنید. آنها با ایجاد ساختار جدید به عادت‌های دیگر ما کمک می‌کنند.

عصب‌شناسی اراده و آزادی عمل

آیا ما مسؤل عادت‌های خود هستیم؟

عادت‌ها به این سادگی که به نظر می‌آیند نیستند. عادت‌ها حتی زمانی که در ذهن ما ریشه دوانده‌اند سرنوشت ما نیستند. وقتی چگونگی را بدانیم آن وقت می‌توانیم عادت‌های خود را انتخاب کنید. همه‌ی آنچه درباره‌ی عادت‌ها از متخصصان مغز و اعصاب که در حال مطالعه‌ی فراموشی هستند و متخصصان سازمانی که شرکت‌ها را بازسازی می‌کنند یادگرفته‌ایم به این معناست که اگر عملکرد عادت‌ها را درک کنیم می‌توانیم آن‌ها را تغییر دهیم. صدها عادت در روزهای ما تاثیر می‌گذارد و ما را هدایت می‌کنند که چگونه صبح‌ها لباس بپوشیم ، با بچه‌هایمان صحبت کنیم و شب‌ها به خواب برویم. روی غذایی که برای ناهار می‌خوریم نحوه‌ی کار ما و اینکه آیا بعد از کار ورزش می‌کنیم یا آب جو مینوشیم تاثیر می‌گذارد. هر کدام نشانه‌های متفاوت و پاداش منحصر به فردی دارند. بعضی‌ها ساده و بعضی‌های دیگر پیچیده هستند اما هر عادتی صرف نظر از پیچیدگی آن قابل انعطاف است. حتی ناکارآمدترین شرکت‌ها می‌توانند خود را تغییر دهند. با این حال برای اصلاح یک عادت باید تصمیم بگیرید که آن را تغییر دهید. شما باید آگاهانه نشانه‌ها و پاداش‌هایی را که باعث ایجاد عادت‌های روزمره می‌شوند و جایگزین‌ها را پیدا کنید. باید بدانید که کنترل و آگاهی دارید. زمانی که متوجه شدید عادت‌ها می‌توانند تغییر کنند آزاد هستید و می‌توانید آنها را بازسازی کنید. زمانی که متوجه می‌شوید عادتها را می‌توان بازسازی کرد درک کردن عادت آسان‌تر می‌شود و تنها گزینه باقی‌مانده این است که دست به کار شویم. اگر باور داشته باشید که اگر عادتی بسازید می‌توانید تغییر کنید آن وقت تغییر واقعی می‌شود. این قدرت واقعی عادت است!

این تفکر که عادت‌های شما همان چیزی هستند که شما انتخاب میکنید. زمانی که انتخاب انجام می‌شود و به صورت خودکار در می‌آید نه تنها واقعی است بلکه اجتناب ناپذیر هم می‌شود